مطالب مذهبی فرهنگی



عصای شگفت انگیز
هزاران فرشته به کمک آمده اند
آنانی که بار دیگر زنده شده اند
شعار لشکر امام زمان چیست؟
بانوانی که پرستاری می کنند
آن سنگ بزرگ را بیاورید!
لشکر به سوی مکه باز می گردد
انتقام از دشمنان مهتاب
پیش به سوی کوفه
سفیانی توبه می کند
جنگ سختی در پیش است
حرکت به سوی فلسطین
بازگشت به کوفه
بهشت روی زمین
سخن آخر

منابع

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

یار ما سفر کرده بود، من منتظر بودم، تو منتظر بودی، او هم منتظر!
همه در انتظار آمدن بهار بودند وبرای دیدن آن، لحظه شماری می کردند.
ومن قلم در دست گرفتم؛ یک سال، در میان ده ها کتاب به دنبال گمشده خود دویدم.
می خواستم آمدن او را برای تو به تصویر کشم؛ تصویری که از سخن امامان معصوم (علیهم السلام)، برگرفته باشد، تصویری زیبا که تو را شیفته آمدنش کند.
وچنین بود که با مراجعه به بیش از صد کتاب، این متن را برایت آماده کردم.
تو می توانی دلیل سخنان مرا، در حدیث هایی بیابی که در پی نوشت ها آورده ام.
اکنون نوبت توست تا کتاب خودت را بخوانی واشتیاق تو به آمدن امام زمان (علیه السلام) بیشتر شود وبدانی که "داستان ظهور"، چقدر دل ها را امیدوار می کند.
این کتاب را به همه همیاران مؤسسه اندیشه سبز شیعه، اهدا می کنم؛ زیرا به همّت آنان بود که ما توانستیم به هدف خود برسیم.

مهدی خُدّامیان آرانی
قم، تیر ماه ۸۶

ماه مکه به سوی کعبه می آید

چرا این کتاب را در دست گرفته ای وبا چه انگیزه ای این کتاب را مطالعه می کنی؟
هیچ می دانی من می خواهم تو را به سفری دور ودراز ببرم؟
همسفر خوب من! از تو می خواهم تا همراه من به آینده بیایی! آینده ای که دیدنش آرزوی همه است.
من تو را به روزگاری می برم که قرار است امام زمان در آن ظهور کند؛ آری، سخن من در مورد روزگار ظهور است.
من می خواهم حوادث آن روزگار را برایت بگویم. آیا آماده هستی؟
حتماً بارها شنیده ای که وعده خدا بسیار نزدیک است. پس برخیز وهمراه من به مکه بیا.
امروز، بیستم "ذی الحجّه" است.
من وتو الآن در شهر مکه، کنار کعبه هستیم. بیست روز دیگر تا ظهور باقی مانده است. امام زمان روز دهم "مُحرّم" کنار کعبه ظهور می کند.(۱)
نگاه کن! ببین که کعبه چقدر زیبا، جلوه نمایی می کند!
آیا موافقی با هم طوافی گرد کعبه بنماییم؟
به راستی چرا "مسجدالحرام" این قدر خلوت است؟!
شنیده بودم که خانه خدا بسیار شلوغ است وهیچ وقت دور خانه خدا خلوت نمی شود.
چرا امروز اینجا این قدر خلوت است؟
آیا عشق وعلاقه مردم به کعبه کم شده است؟
مکه حرم امن خدا است؛ امّا امروز سپاهیان "سُفیانی" این شهر را محاصره کرده اند وبه همین علّت است که شهر این قدر خلوت است.(۲)
همسفرم! آیا "سُفیانی" را می شناسی؟
آیا می خواهی کمی درباره او برایت سخن بگویم؟
"سفیانی" یکی از دشمنان امام زمان است وقیام او از علامت های ظهور معرّفی شده است.(۳)
تقریباً پنج ماه قبل، او در سوریه دست به کودتای نظامی زد وحکومت این کشور را به دست گرفت، سپس به عراق حمله کرد وشهر کوفه را به تصرّف خود درآورد ودر این شهر جنایات زیادی انجام داد وتعداد زیادی از شیعیان این شهر را قتل عام کرد.(۴)
سفیانی سپاهی را به مدینه فرستاد وتوانست این شهر را هم تصرّف کند.
اکنون، سفیانی در اندیشه تصرّف شهر مکه است؛ زیرا شنیده است امام زمان در این شهر ظهور می کند.
او دستور داده تا تعدادی از سربازانش به مکه بروند واین شهر را محاصره کنند.
اکنون شهر مکه در تصرّف سپاهیان سفیانی است.
سؤالی ذهن مرا به خود مشغول کرده است: امام زمان ویاران او چگونه این حلقه محاصره را خواهند شکست؟
سپاهیان سفیانی با دقّت همه راه های ورودی شهر را کنترل می کنند.
آماده شو!
ما باید به بیرون شهر برویم، همان جایی که قرار است جوانی ماه رو وارد شهر شود.
آنجا را نگاه کن!
آیا آن جوان سی ساله را می بینی که به شکل وشمایل یک چوپان است؟
او در دست خود یک چوب دستی دارد وآرام آرام از میان سپاه سفیانی عبور می کند. خیلی عجیب است!
سپاه سفیانی که نمی گذارند هیچ کس وارد شهر شود، چرا مانع ورود این جوان نمی شوند؟
نمی دانم او را شناختی یا نه؟
جان من فدای او!
این جوان، همان مولای من وتوست که به امر خدا به شکل یک چوپان، وارد شهر می شود.(۵)
او از راه دوری آمده است. او از "یمَن" به "مدینه" رفته ومدّتی در شهر پیامبر منزل کرده است وبا حمله سپاه سفیانی به مدینه، از آنجا خارج شده واکنون به مکه رسیده است.(۶)
صورت نورانیش چون ماه شب چهارده می درخشد.(۷)
به گونه راستش نگاه کن! آن خال زیبا را می بینی که چون ستاره ای می درخشد؟(۸)
این جوان، فرزند پیامبر است ومی آید تا دین جَدّش را زنده کند.(۹)
امام زمان وارد شهر می شود، ودر کنار کوه های این شهر منزل می کند.
شهر مکه، شهر خدا وکعبه، محور خداپرستی است وچون هدف امام، ریشه کن کردن کفر است، حرکت خود را از مکه شروع می کند.
هنوز تا زمان ظهور، فرصت باقی است. امام زودتر به مکه آمده است تا برای انجام کارهای مقدماتی رسیدگی کند.
سید محمد شهید می شود
امروز، روز بیست وپنجم "ذی الحجّه" است. ما تا زمان ظهور، پانزده روز فرصت داریم.
همسفر خوبم! آیا موافقی که با هم به اطراف کوه "ذی طُوی" برویم؟(۱۰)
حتماً در دعای ندبه، این جمله را بسیار خوانده ای: "أبِرَضْوی أم غیرها أم ذی طُوی".
اکنون برخیز وبا من به کوه "ذی طُوی" بیا. وقتی از کعبه به سوی مدینه حرکت کنیم، حدود پنج کیلومتر که برویم به آن کوه می رسیم.
نگاه کن! ده نفر از یاران امام، در بالای این کوه جمع شده اند.(۱۱)
شاید بگویی: مگر امام سیصد وسیزده یار ندارد، پس چرا آنها فقط ده نفرند؟
این ده نفر یاران مخصوص او هستند که زودتر از همه خدمت امام رسیده اند؛ امّا آن سیصد وسیزده نفر، حدود چهارده روز دیگر به مکه خواهند آمد.
امام زمان بر فراز کوه ذی طُوی ایستاده است ومنتظر است تا خدا به او اجازه ظهور بدهد.(۱۲)
آیا می دانی آن عبایی که بر دوش امام زمان است، عبای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد؟
آن عمامه زرد رنگی را که بر سر دارد، می بینی؟ این، همان عمامه رسول خداست.(۱۳)
گوش کن!
امام به یاران خود می گوید: "می خواهم یک نفر را به سوی مردم مکه بفرستم".(۱۴)
این یک مأموریت مهم است.
چه کسی به عنوان نماینده امام به سوی مردم مکه خواهد رفت؟
اکنون امام یکی از پسر عموهای خود را برای این کار مهم انتخاب می کند.
نام او "سید محمّد" است. امام به او دستور می دهد که به سوی مردم مکه برود وپیامی را به آنها برساند.
آیا می خواهی این پیام را بشنوی؟
گوش کن! پیام امام این است: "من از خاندانی مهربان واز نسل پیامبر هستم وشما را به یاری دین خدا دعوت می کنم. ای مردم مکه، مرا یاری کنید".(۱۵)
تو خود می دانی که امام زمان، نیازی به کمک مردم مکه ندارد؛ زیرا روزگار ظهور نزدیک است، وبه زودی وعده خدا فرا می رسد وهزاران فرشته به یاری او می آیند.
پس چرا امام از مردم مکه تقاضای کمک می کند؟
امام آنان را دعوت می کند تا به راه راست هدایت شوند ودر این صورت، در این شهر هیچ خونی ریخته نخواهد شد.
آری، او امام مهربانی هاست وبرای همین با تمام صداقت، مردم مکه را به یاری دعوت می کند.
نگاه کن! سید محمّد آماده حرکت شده واز خوشحالی در پوست خود نمی گنجد؛ زیرا مأموریتی مهم به او داده شده است.
او با مولای خود ودیگر دوستانش خداحافظی می کند وبه سمت مسجد الحرام رهسپار می شود.
من کمی نگران هستم، مردم مکه با این جوان چگونه برخورد خواهند کرد؟
ساعتی می گذرد، خبری از سید محمّد نمی شود، کم کم به نگرانی من افزوده می شود،
خدایا! چرا سید محمّد این قدر دیر کرد؟
ولحظاتی بعد یک نفر در حالی که خیلی پریشان است نزد امام می آید.
او به امام خبر می دهد که سید محمّد وارد مسجد الحرام شد وپیام شما را به مردم مکه رساند؛ امّا مردم مکه به او حمله کردند واو را کنار کعبه شهید کردند.(۱۶)
آخر به چه جرمی به قتل رسید؟
مگر این شهر، حرم امن الهی نیست؟ مگر حتّی حیوانات هم اینجا در امن وامان نیستند؟
مگر نماینده امام چه گفت که مردم مکه چنین خروشیدند واو را مظلومانه کشتند؟
او همان شهیدی است که در احادیث ما به عنوان "نفس زَکیه" از او نام برده شده است. حتماً می خواهی بدانی معنای آن چیست؟
نفس زَکیه یعنی: فردی بی گناه وپاک که مظلومانه کشته می شود.(۱۷)
خانه آباد کجاست؟
اینجا مکه است، شب نهم "محرّم"، شب تاسوعا.
جهان تشیع عزادار امام حسین (علیه السلام) وبرادر با وفایش عباس (علیه السلام) است.
قرار است اجازه ظهور ازطرف خداوند داده شود؛ امّا این کار با تشریفات خاصّی صورت می گیرد.
با اجازه ظهور دیگر حکومت سیاهی ها غروب می کند وهنگام طلوع روشنایی است.
امشب انتظار به سر می آید وخداوند فرمان ظهور را صادر می کند.
اگر چه ما هم اکنون در مکه وکنار خانه خدا هستیم؛ امّا باید امشب سفری به آسمان چهارم داشته باشیم.
مگر در آسمان چهارم چه خبر است؟ صبر کن، برایت می گویم.
ما باید به کنار "بیتُ المَعمُور" برویم.
حتماً می گویی: "بیتُ المَعمُور" دیگر کجاست؟
همان طور که ما کعبه را به عنوان خانه خدا می شناسیم وگرد آن طواف می کنیم، خداوند بالای این کعبه، در آسمان چهارم، خانه ای ساخته تا فرشتگان گرد آن طواف کنند.(۱۸)
"بیت المعمور" به معنای "خانه آباد" است واجازه ظهور امام زمان کنار این خانه صادر می شود وهمه دنیا آباد می شود. آری، در دوران غیبت، دنیا خراب وویران است. وقتی که ظهور امام فرا برسد دنیا آباد می شود، برای همین، آبادی دنیا از کنار خانه آباد (بیتُ المَعمُور) آغاز می شود.
باید امشب با من به آسمان چهارم بیایی. حتماً می دانی که قرآن از آسمان های هفت گانه سخن گفته است. ما اکنون می خواهیم به طبقه چهارم آن برویم.
خوب نگاه کن! چه می بینی؟ تمام پیامبران اینجا جمع شده اند. اینجا می توانی آدم ونوح وعیسی وموسی وابراهیم (علیهم السلام) را ببینی.
گروهی از مؤمنان هم در اینجا هستند.
همه منتظرند ونگاهشان به سویی خیره شده است.
آن طرف را نگاه کن، چه می بینی؟
فرشتگان دارند چند منبر نورانی را به سوی "بیتُ المَعمُور" می آورند.(۱۹)
خوب دقّت کن، آیا می توانی تعداد آن منبرها را بشماری؟
درست است، چهار منبر نورانی!
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) وحضرت علی وامام حسن وامام حسین (علیهم السلام) را نگاه کن که با چه شکوهی به سوی این منبرها می روند وبالای آنها می نشینند.
چه شوری در میان این فرشتگان وانبیاء ومؤمنان برپا شده است.
در این هنگام، همه درهای آسمان باز می شوند.(۲۰)
پیامبر می خواهد دعا کند وبا خدای خویش نجوا کند. همه فرشتگان وپیامبران نیز آماده اند تا با پیامبر اسلام همنوا شوند.
گوش فرا بده تا تو هم سخن پیامبر را بشنوی!
پیامبر چنین عرضه می دارد: "بار خدایا! تو وعده دادی که بندگان خوبت را فرمانروای زمین گردانی. لحظه عمل به آن وعده فرا رسیده است".(۲۱)
همه فرشتگان وپیامبران نیز همین سخن را زمزمه می کنند.
نگاه کن! پیامبر وحضرت علی وامام حسن وامام حسین (علیهم السلام) در بالای آن منبرها به سجده رفته اند.
آنان در سجده چنین می گویند: "بار خدایا! بر ستمکاران خشم گیر؛ زیرا حریم تو شکسته شد. دوستانت کشته وبندگان خوبت ذلیل شدند".(۲۲)
همسفر خوبم! تو خوب می دانی که منظور آنها از این سخنان چیست.
وقتی که خانه وحی به آتش کشیده شد ودُرّ یگانه عصمت، فاطمه (علیها السلام) شهید شد، همان روز، حریم خدا شکسته شد!
آن روزی که امام حسین (علیه السلام) با لب تشنه شهید شد، ذلّت اهل ایمان شروع شد.
وبه راستی، پیامبر خوب می داند چگونه از خداوند اذن ظهور را بگیرد.
جالب است بدانی قبل از اینکه پیامبر بالای منبر برود، خداوند فرشته ای را به آسمان دنیا می فرستد.(۲۳)
من مدّت زیادی در این فکر بودم تا علّت این کار را بفهمم.
آری، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از این منبر پایین نمی آید تا اجازه ظهور امام زمان را بگیرد وخداوند برای شادی دل پیامبر، این فرشته را قبلا به آسمان دنیا فرستاده است تا وقتی دعای پیامبر تمام شد، این فرشته هر چه سریع تر حکم ظهور را در دستان مبارک امام قرار دهد.
پیامبر در این سجده، چنان با خدا سخن گفت واز سوز دل خود پرده برداشت که اکنون دیگر هر گونه تأخیر در امر ظهور امام، مقبول درگاه خداوند نیست.
سیصد وسیزده نفر از راه می رسند
اگر دقّت کنی می بینی که تمام مردم مکه در مورد مطلب مهمّی با هم سخن می گویند.
آیا می خواهی تو هم از سخن آنها باخبر شوی؟
دیشب، سیصد وسیزده جوانمرد وارد شهر مکه شده اند وتا صبح مشغول عبادت بوده اند.(۲۴)
آنها در مسجد الحرام گرد هم آمده اند، وهمه نگاه ها را متوجّه خود کرده اند.(۲۵)
مردم مکه تعجّب کرده اند. آن ها نمی دانند این جوانان از کجا آمده اند وچطور توانسته اند خود را به مکه برسانند؛ زیرا شهر مکه در محاصره سپاه سفیانی است.(۲۶)
عجیب است که لباس همه این جوانان یک شکل است.
همه، هم قد وهم اندازه، مثل یک دسته نظامی، بسیار مرتّب هستند؛ هر کس آنها را ببیند، مبهوت آنان می شود.(۲۷)
آمدن این جوانان به شهر مکه، یک راز است که کسی از آن خبر ندارد.
هر کدام از جوانان در گوشه ای از دنیا بودند. چگونه شد که آنها در یک لحظه خود را در مکه یافتند؟
آنها به امر خدا با "طَی الارض" به مکه آمده اند.
شاید بپرسی که "طَی الارض" یعنی چه.
اگر بتوانی در یک لحظه، بدون استفاده از هیچ وسیله نقلیه ای، کیلومترها راه را پشت سر بگذاری وخود را به مکه یا هر جای دیگر برسانی، تو "طَی الارض" نموده ای.
آری، یاران امام معجزهوار وبسیار شگفت انگیز کنار کعبه جمع شده اند.
آری ظهور امام زمان وابسته به حضور این سیصد وسیزده نفر است، اراده خدا بر این بوده است که آنها را در یک لحظه در مکه جمع کند.(۲۸)
هر کس اسم بزرگ یا همان اسم اعظم خدا را بداند، دعایش مستجاب می شود. وقتی امام زمان خدا را به آن اسم قسم می دهد، سیصد وسیزده یار او، در یک چشم به هم زدن، در مکه حاضر می شوند.(۲۹)
اکنون تو از این راز آگاه شده ای؛ امّا مردم مکه، همچنان در تعجّب هستند.
آنان در مسجد الحرام دور هم جمع شده اند ودرباره این مطلب با هم سخن می گویند: به راستی این جوانان چگونه وارد مکه شده اند؟
آن طرف را نگاه کن! آن مرد را می بینی که به سمت بزرگان مکه می رود.
او کیست وچرا چنین سراسیمه ومضطرب، جمعیت را می شکافد؟
او مستقیم نزد فرماندار مکه می رود. سلام می کند ومی گوید: "دیشب خواب عجیبی دیدم وبرای همین خیلی ترسیده ام".(۳۰)
فرماندار مکه نگاهی به او کرده ومی گوید: "خوابت را برایم تعریف کن ".
وآن مرد چنین می گوید: "خواب دیدم که ابری در آسمان ظاهر شد وآرام آرام به سمت زمین آمد تا اینکه به کعبه رسید. در آن ابر، ملخ هایی دیدم که بال های سبزی داشتند ومدّت زیادی دور کعبه طواف کردند وسپس به شرق وغرب عالم پرواز کردند".(۳۱)
هر کس که این سخن را می شنود به فکر فرو می رود.
آیا بینِ این خواب وآن گروه سیصد وسیزده نفری، ارتباطی وجود دارد؟
در شهر مکه شخصی هست که خواب را خیلی خوب تعبیر می کند. از او می خواهند تا این خواب را تعبیر کند.
او قدری فکر می کند وسپس می گوید: "لشکری از لشکریان خدا وارد این شهر شده است وشما هرگز نمی توانید در مقابل آن مقاومت کنید".(۳۲)
همه مردم مکه به فکر فرو می روند. آری، آن لشکر، همان جوان هایی هستند که دیشب وارد مکه شدند.
طبیعی است که مردم مکه از دست این جوانان عصبانی باشند؛ زیرا اینان می خواهند اهل بیت (علیهم السلام) وشیعیانشان را در همه دنیا عزیز کنند.
شما فکر می کنید اوّلین تصمیم مردم مکه چه می باشد؟
درست حدس زده اید، آنها می خواهند این سیصد وسیزده نفر را دستگیر کنند؛ امّا خدا ترسی بزرگ بر دل آن مردم می اندازد.
من به حال این مردم ساده لوح می خندم، مردمی که هنوز هم در فکر دشمنی با شیعه هستند. آنها نمی دانند که دیگر روزگار غربت شیعه تمام شده است.
یکی از بزرگان مکه که می بیند همه در ترس واضطراب هستند می گوید: این جوانانی که من دیده ام، چهره هایی نورانی دارند واهل عبادت هستند، آنها که تا به حال کار خلافی انجام نداده اند، چرا از آنها می ترسید؟(۳۳)
مردم مکه تا غروب آفتاب در مورد این جوانان سخن می گویند وآن چنان ترس ووحشتی در دل دارند که نمی توانند هیچ کاری بکنند.
شب فرا می رسد ومردم به خانه های خود باز می گردند وبه خواب سنگینی فرو می روند.(۳۴)
پرچمی که سخن می گوید
شب عاشوراست وفردا روز ظهور امام زمان!
امشب، پایان روزگار غیبت رقم می خورد. شهر مکه در تاریکی فرو رفته استّ امّا کنار کعبه نورانی است. امشب کسی به مسجد الحرام نیامده است.(۳۵)
آن جوان را می بینی که کنار کعبه مشغول دعاست؟ نمی دانم او با خدا چه نجوایی دارد.
آیا می خواهی نزدیک برویم واو را از نزدیک ببینیم؟
او امام زمان است که در این خلوت شب با خدای خود راز ونیاز می کند.
آیا می دانی مُضطرّ واقعی اوست که خدا دعای او را مستجاب وامر ظهورش را اصلاح می کند؟(۳۶)
خدا در قرآن می گوید: ﴿أمَّنْ یجیبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ ویکشِفُ السُّوءَ﴾؛ چه کسی دعای مُضطرّ را اجابت می کند وسختی ها را از او دور می نماید؟(۳۷)
اکنون سؤال مهمّی از تو دارم: آیا می دانی امام زمان چگونه می فهمد که دعای او مستجاب شده است؟
او از کجا می فهمد که باید قیام کند؟
آیا می دانی که در آن لحظاتی که قرار است دوران غیبت تمام شود، چه حوادثی روی می دهد؟
اگر دقّت کنی می بینی که امام به همراه خود یک پرچم آورده است.(۳۸)
خدای من! آن پرچم خود به خود باز می شود.(۳۹)
آیا می توانی نوشته روی پرچم را بخوانی؟
روی پرچم چنین نوشته شده است: "البَیعَةُ لله". یعنی هر کس با صاحب این پرچم بیعت کند در واقع با خدا بیعت کرده است.(۴۰)
صدایی به گوش می رسد. این صدا از کیست؟
امام که مشغول دعا است، شخص دیگری هم در اینجا نیست، پس چه کسی است که سخن می گوید؟
گوش کن! آیا می شنوی چه می گوید؟
- ای ولی خدا، قیام کن!
من این طرف وآن طرف را نگاه می کنم تا شاید گوینده این سخن را بیابم.
عجب! این همان پرچم است که با قدرت خدا به سخن در آمده است. همسفرم! تعجّب نکن! مگر مقام امام زمان بالاتر از موسی (علیه السلام) نیست؟
مگر درخت به اذن خدا به سخن درنیامد وبا موسی (علیه السلام) سخن نگفت؟
در اینجا هم به امر خدا، پرچم با امام زمان سخن می گوید.
شمشیر امام را نگاه کن که خود به خود از غلاف بیرون می آید وبا آن حضرت سخن می گوید: "ای ولی خدا قیام کن!".(۴۱)
نگاه کن، مسجد الحرام چقدر نورانی شده است!
چه شوری بر پا شده است! فرشتگان دسته دسته به مسجد الحرام می آیند.
در میان آنها فرشتگانی که در جنگ بدر به یاری پیامبر آمدند نیز حضور دارند.(۴۲)
مسجد پر از صف های طولانی فرشتگان می شود. در این میان دو فرشته بزرگ الهی را می بینی، آنها جبرئیل ومیکائیل (علیهما السلام) هستند.
جبرئیل با کمال ادب خدمت امام می رسد وسلام می کند ومی گوید: "ای سرور وآقای من! اکنون دعای شما مستجاب شده است".(۴۳)
اینجاست که امام دستی بر صورت خود می کشد ومی فرماید: "خدا را حمد وستایش می کنم که به وعده خود وفا کرد وما را وارثِ زمین قرار داد".(۴۴)
نگاه کن! چگونه امام با شنیدن سخن جبرئیل حمد وشکر خدا را می کند.
پس من وتو هم باید شکرگزار خدا باشیم که روزگار سیاه غیبت به سر آمد وسپیده ظهور دمید.
به نظر تو اوّلین کار امام در هنگام ظهور چیست؟
جواب یک کلمه بیشتر نیست: نماز.
آری، امام در کنار کعبه می ایستد ونماز می خواند.(۴۵)
شاید امام به شکرانه اینکه خدا به او اجازه ظهور داده است، نماز می خواند.
وشاید او می خواهد با نماز از خدا طلب یاری کند؛ زیرا او راهی بسیار طولانی پیش روی خود دارد ونیازمند یاری خداست. وقتی نماز تمام می شود او از جای خود برمی خیزد ویاران خود را صدا زده ومی گوید: ای یاران من! ای کسانی که خدا شما را برای ظهور من ذخیره کرده است به سویم بیایید.
نگاه کن، ببین!
یاران امام یکی بعد از دیگری، خود را به مسجد الحرام می رسانند.
همه آنها کنار درِ کعبه دور امام جمع می شوند.
اکنون امام به کعبه، خانه یکتاپرستی تکیه می زند واوّلین سخنان خود را برای یارانش می گوید.
او این آیه قرآن را می خواند: ﴿بَقیةُ اللهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤمِنینَ﴾.(۴۶)
وسپس می فرماید: "من بَقیةُ الله وحجت خدا هستم".(۴۷)
می دانم که می خواهی بدانی معنای "بَقیة الله" چیست.
حتماً دیده ای بعضی افراد، وسایل قیمتی تهیه کرده، آن را در جایی مطمئن قرار می دهند. آن وسایل، ذخیره های آنها هستند.
خدا هم برای خود ذخیره ای دارد. او پیامبران زیادی برای هدایت بشر فرستاد. پیامبران همه تلاش خود را انجام دادند.
ولی آنها موفق نشدند که حکومت الهی را تشکیل بدهند؛ زیرا هنوز مردم آمادگی آن را نداشتند.
امام زمان ذخیره خداست تا امروز حکومت عدل الهی را در همه جهان برپا کند.
آری، امام بَقیةُ الله است، او ذخیره خداست. او یادگار همه پیامبران است.
چه جمع زیبایی، یک شمع وسیصد وسیزده پروانه!
آیا آن ستون نور را می بینی؟
یک ستون نور از بالای سر یاران امام زمان به آسمان رفته است. این ستون خیلی نورانی است. همه می توانند این نور را ببینند.
این معجزه خدا ونشانه ظهور است. همه مردم دنیا، این نور را می بینند ودلشان شاد می شود.(۴۸)
یاران امام دور شمع وجود او حلقه زده اند، من در این میان نگاهم را از محبوبم برنمی دارم.
نگاه کن! آستینِ چپ پیراهن امام را ببین، آیا آن لکه سرخ را روی آن می بینی؟
به راستی چرا لباسِ امام، خون آلود است؟ آیا به بدن او صدمه ای وارد شده است؟
نه، این خونِ سرخی که تو می بینی یک تاریخ است، یک نماد است. این خون، بسیار قدیمی است ویک دنیا حرف دارد، تو را به جنگ اُحُد وزمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می برد.
این سرخی خون، میراث سالیان دراز است، این خون، خون لب ودندان پیامبر است.
در جنگ اُحُد وقتی که لب ودندان پیامبر زخمی شد، قطراتی از آن خون بر آستین پیراهن او چکید.
امروز همان لباس پیامبر را فرزند عزیزش بر تن کرده است.(۴۹)
شمشیری که کوه را متلاشی می کند
نزدیک اذان صبح است وهمه یاران امام زمان، برای خواندن نماز آماده می شوند.
نماز برپا می شود. نسیم میوزد. وقت مناجات با خدای مهربان است.
بعد از نماز، یاران می خواهند با ایشان بیعت کنند وپیمان ببندند.
امام کنار درِ کعبه می ایستد ودست راست خود را باز می کند.
آیا آن نور سفید را می بینی که در دست راست امام می درخشد؟
این نور بسیار زیبا وخیره کننده است، ولی با این حال هیچ چشمی را آزار نمی دهد.(۵۰)
دقّت کن! در دست دیگر امام چه می بینی؟ گویا یک نامه در دست امام است.
آری، این عهد وپیمانی است که پیامبر برای امام زمان نوشته است.
پیامبر این پیمان را به حضرت علی (علیه السلام) داده است. سپس این پیمان نامه را امام حسن (علیه السلام) به ارث برده است وهمین طور از امامی به امام دیگر واکنون به امام زمان رسیده است.(۵۱)
امام در حالی که دست راست خود را باز کرده است می فرماید: این دست خداست.
آیا می دانی که منظور امام از این سخن چیست؟
امام این آیه را می خواند: ﴿إنَّ الذینَ یبایعُونَک إنَّما یبایعُونَ اللهَ﴾؛ "وهر آن کس که با تو دست بیعت بدهد با خدا بیعت کرده است".(۵۲)
آری، دست امام، دست خداست.
خوب نگاه کن آیا می توانی اوّلین کسی را که با امام دست می دهد بشناسی؟
این جبرئیل است که خم می شود ودست مبارک امام را می بوسد وبا او بیعت می کند وبعد از آن همه فرشتگان با امام بیعت می کنند.(۵۳)
اکنون نوبت بیعت یاران است.
امام رو به آنان می کند ومی گوید: "شما باید از گناهان وزشتی ها دوری کنید وهمواره امر به معروف ونهی از منکر کنید وهیچ گاه خون بی گناهی را به زمین نریزید. از ثروت اندوزی وتجمّل گرایی خودداری کنید، غذای شما، نان جو باشد وخاک بالشت شما".(۵۴)
البته اگر یاران امام، این شرایط را بپذیرند، امام هم قول می دهند که هرگز همنشینی غیر از آنان انتخاب نکند.
یاران این شرایط را قبول کرده وبا امام بیعت می نمایند.
همسفرم! در این سخنان کمی فکر کن!
درست است که این سیصد وسیزده نفر در آینده نزدیک، فرمانروایان دنیا خواهند شد وهر کدام از آنان بر کشوری حکومت خواهند کرد؛ امّا عهد کرده اند که تمام عمر بر روی خاک بخوابند!
بی جهت نیست که آنان به چنین مقامی رسیده اند ویار امام شده اند.
این عهدی که امام با یاران خود می بندد؛ گوشه ای از آن عدالتی است که همه منتظرش بودیم.
آری امام زمان از یاران خود بیعت می گیرد که بر اساس مفاهیم قرآن، عمل کنند.(۵۵)
نگاه کن! از آسمان، شمشیرهایی نازل می شود.(۵۶)
برای هر کدام از سیصد وسیزده نفر یک شمشیر مخصوص می آید.
هر کسی شمشیر خود را برمی دارد. هیچ کس اشتباه نمی کند وشمشیر فرد دیگر را برنمی دارد؛ زیرا نام هر کس، بر روی شمشیرش نوشته شده است.
عجیب است، بر روی هر شمشیر هزار کلمه رازگونه نوشته شده است. از هر کلمه، هزار کلمه دیگر فهمیده می شود.(۵۷)
آنها از هر کلمه، هزار کلمه دیگر دریافت می کنند. خداوند برای یاران امام، این کلمات را آماده کرده است تا در موقعیت های مختلف از آن استفاده کنند.
تعجّب در این است که چگونه یاران امام می خواهند با این شمشیرها با دشمنی بجنگند که انواع سلاح های پیشرفته را در اختیار دارد؟
نزد یکی از آنها می روم واین سؤال را از او می کنم.
او شمشیر خود را به من می دهد ومی خواهد به آن نگاه کنم.
شمشیر را می گیرم. هر کار می کنم نمی توانم تشخیص بدهم که از چه جنسی است.
او می گوید: آیا می دانی با این شمشیر می توان کوه را متلاشی کرد!
آری این شمشیر چنان قدرتی دارد که اگر آن را بر کوه بزنی، کوه را متلاشی می کند.(۵۸)
وبارها افرادی از من سؤال کرده اند که امام زمان چگونه می خواهد با شمشیر، دنیا را در اختیار بگیرد؟
امروز من جواب آنها را یافتم، اگر شمشیر یاران امام، می تواند کوه را متلاشی کند، پس شمشیر خودِ امام چه کارهایی می تواند بکند؟
آری، در دست این فرمانده ولشکر بی نظیرش، اسلحه پیشرفته ای است که به شکل شمشیر است؛ امّا هرگز یک شمشیر ساده واز جنس آهن نیست، این یک اسلحه بسیار پیشرفته است.
در این اسلحه چه خاصیتی نهفته است؟
نمی دانم، فقط این را می دانم که می توان یک کوه را با آن متلاشی کرد.
این اسلحه را خدا ساخته است وبه راستی که دست خدا بالای همه دست ها است!
کنار کعبه چه خبر است؟
حالا دیگر آفتاب بالا آمده است، مردم مکه متوجّه می شوند که در مسجد الحرام خبرهایی است.
آنها از یکدیگر سؤال می کنند: این کیست که در کنار کعبه ایستاده است وگروهی گرد او را گرفته اند؟
در این میان صدایی در همه جا طنین انداز می شود.(۵۹)
گوش کن!
این صدای جبرئیل است: "ای مردم! این مهدی آل محمّد است، از او پیروی کنید".(۶۰)
همه مردم دنیا این صدا را می شنوند.(۶۱)
عجیب این است که هر کسی این ندا را به زبان خودش می شنود، اگر عرب زبان است به زبان عربی می شنود، اگر فارس زبان است به زبان فارسی.(۶۲)
وقتی مردم این ندا را شنیدند با یکدیگر در مورد ظهور سخن می گویند ومی فهمند که وعده خدا فرا رسیده است.(۶۳)
مردم مکه با شنیدن این ندا به سوی مسجد الحرام هجوم می آورند تا ببینند چه خبر شده است.
آنان می بینند که امام با یارانش جمع شده اند.
اکنون امام می خواهد با مردم سخن بگوید به نظر شما اوّلین سخن امام با مردم چیست؟
امام به کنار کعبه می رود وبه خانه خدا تکیه می زند وچنین می گوید: "ای مردم! من مهدی، فرزند پیامبر هستم. هر کس می خواهد آدم وابراهیم وموسی وعیسی ومحمّد (علیهم السلام) را ببیند، مرا ببیند! ای مردم من شما را به یاری می طلبم. چه کسی مرا یاری می کند؟".(۶۴)
واکنون یک امتحان بزرگ الهی در پیش روی مردم مکه است؛ زیرا با اینکه امام بیش از هزار سال عمر دارد؛ امّا به شکل یک جوان ظهور کرده است.(۶۵)
مردم مکه در شک وتردید هستند، گروهی از آنها باور نمی کنند که این جوان، همان مهدی (علیه السلام) باشد.(۶۶)
آنها دسیسه می کنند وتصمیم می گیرند تا امام را به قتل برسانند؛ ولی فراموش کرده اند که امام چه یاران باوفایی دارد، یارانی که عهد بسته اند تا آخرین نفس از امام دفاع کنند.(۶۷)
وقتی مردم مکه می بینند که یاران امام آماده دفاع هستند پشیمان می شوند ومسجد الحرام را ترک می کنند.
صدای شیطان به گوش می رسد
مدّتی است مردم دنیا صدای جبرئیل وندای او را شنیده اند. دل های آنها به سوی امامِ خوبی ها متوجّه شده وهمه دوست دارند امام را ببینند.(۶۸)
درست است که کوفه ومدینه الآن در تصرّف سفیانی است؛ امّا اگر به یکی از این دو شهر بروی، می بینی که سپاهیان سفیانی به حق بودن فرمانده خود شک کرده اند ومی خواهند از بند سپاه سفیانی رها شوند وبه سوی امام بیایند.
از آنجا که شیطان، دشمن سعادت انسان هاست، می خواهد هر طور که شده باعث گمراهی مردم شود. او اکنون نیز در فکر فریب دادن مردم است ومی خواهد مانع پیوستن آنها به امام بشود.
او می داند که با ظهور امام زمان، بندگان خوب خدا در دنیا حکومت خواهند کرد وبرای ناپاکان در زمین جایی نخواهد بود.
به همین دلیل، موقع غروب آفتاب، شیطان با صدای بلند، همه مردم دنیا را مورد خطاب قرار می دهد ومی گوید: "ای مردم، آگاه باشید که سفیانی ویاران او حق هستند".(۶۹)


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مرجع مشاوره و معرفی انواع برند های یو پی اس در شیراز bebinvbepaz دانلود فایل ها فایل های از سر تا سر وب Artهنرهای تجسمی ، نویسندگی ، فیلم سازی، دانلود طرح جابر عقل سرخ مطالب اینترنتی 110841445 birjand1